جدول جو
جدول جو

معنی بهار آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

بهار آوردن
شکوفه کردن، گل کردن
تصویری از بهار آوردن
تصویر بهار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
((وَ دَ))
تولید کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بها آوردن
تصویر بها آوردن
((~. وَ دَ))
ارزش داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشمار آوردن
تصویر بشمار آوردن
احتساب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برهان آوردن
تصویر برهان آوردن
استدلال، دلیل آوردن، اقامه دلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انجام دادن (عبادت مراسم احترام و غیره)، شناختن: شما را بجا نمیاورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجان آوردن
تصویر بجان آوردن
بتنگ آوردن، کشتن قتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاد آوردن
تصویر بیاد آوردن
تداعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهانه آوردن
تصویر بهانه آوردن
سرپیچی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به سر آوردن
تصویر به سر آوردن
پایان دادن، به آخر رسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهانه آوردن
تصویر بهانه آوردن
برای سرپیچی از کاری عذر آوردن
فرهنگ فارسی عمید
یا غبار آوردن چشم. خیرگی به هم رسانیدن چشم، پیدا شدن سفیدی در چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثار آوردن
تصویر نثار آوردن
ارمغان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهار خوردن
تصویر نهار خوردن
غذای ظهر را صرف کردن: (سوار اسب شده را ندیم برای سرخه حصار که در آنجا نهار خورده بعد برویم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشار آوردن
تصویر فشار آوردن
Pressure, Pressurize, Urge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
pressionar, pressurizar, instigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
оказывать давление , прессовать , настоятельно советовать
دیکشنری فارسی به روسی
unter Druck setzen, drängen
دیکشنری فارسی به آلمانی
тиснути , створювати тиск , наполягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
faire pression, pressuriser, exhorter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
esercitare pressione, pressurizzare, esortare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
druk uitoefenen, onder druk zetten, aandringen
دیکشنری فارسی به هلندی
दबाव डालना , प्रेरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
압박하다 , 압력을 가하다 , 촉구하다
دیکشنری فارسی به کره ای
להפעיל לחץ , לדחוף
دیکشنری فارسی به عبری
施加压力 , 加压 , 催促
دیکشنری فارسی به چینی
圧力をかける , 駆り立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
baskı yapmak, basınç uygulamak, zorlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kueka shinikizo, kuongeza shinikizo, kumshawishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی